سرمحقق محمد آصف گلزاد

 

رشید الدین وطواط

 

رشید الدین سعدالملک محمد فرزند محمد پسر عبدالجلیل عمری کاتب، دانشمند و شاعر بزرگ سدۀ ششم بوده، که در بلخ زاده شد. (1) سال تولدش دقیق معلوم نیست. وی تحصیلات خود را در نظامیۀ همین شهر به پایان رسانید و نسبت داشتن ذهن قوی ، در زبانهای دری و عربی تسلط کامل پیدا نمود. تخلص این شاعر بدان جهت«وطواط» بود، که جثۀ کوچک داشت، زیرا وطواط به مرغی اطلاق میگردد، که نسبت به سایر پرنده گان کوچک است.(2)

وطواط بعد از فراگیری دانش و فرهنگ زمانش، جانب سرزمین خوارزم شتافت و در خدمت خوارزمشاهیان قرار گرفت. کار وی تا بدانجا رسید، که سمت صاحب دیوانی رسایل دربار اتسز خوارزمشاه را به دست آورد و تا آخر حیات هماجا زیست. اتسز به سال 551 ق. وفات یافت. وطواط در مرگ او میگریست و مرثیه یی هم در سوگ شاه مذکور ساخت و بعد از وفات این سلطان، در خدمت پسر وی، ایل ارسلان قرار گرفت.(3)

رشید الدین وطواط، از جملۀ سخنسرایان ظریف بوده، مطایباتش شهرت فراوان دارد. با خاقانی و ادیب صابر، مشاعره و مراسله داشت و خاقانی نسبت به وی احترام زیاد قایل بود. وطواط علاوه بر شاهان خوارزم، عده یی از رجال بزرگ آن زمان را نیزز مدح کرده است.

از آنجایی که رشید الدین وطواط، در نظم و نثر سر آمد دوران خود بود؛ از همین رو آثار فراوان از وی برجا مانده است؛ مانند: دیوان شعر، منشآت، حدایق السحر فی دقایق الشعر در بدیع و بیان، منظومه یی در عروض دری شامل شانزده بحر(4)، تحفۀ الصدیق من کلام ابی بکر الصدیق، فصل الخطاب من کلام عمر بن الخطاب، انس اللهفان من کلام عثمان بن عفان، نثر اللثآلی من کلام امیر المومنین حضرت علی که کلمات آن حضرت را به نثر دری آورده است. مجموعۀ رسایل عربی که به سال 1315ق. ضمن دو جلد در مصر چاپ شد.(5)وفات رشید الدین وطواط در سال 573 ق. اتفاق افتاد.

نمونۀ کلام :

زین سینۀ پرآتش و زین دیدۀ پرآب

دردا که گشت قاعدۀ عمر من خراب

از بیم حرق و غرق نیاید مرا همی

در سینه هیچ شادی و در دیده هیچ خواب

گردون دهد ز سفرۀ حسرت مرا طعام

گیتی دهد ز ساغر محنت مرا شراب

زنبور وار بود به عالم چو شهد و چرخ

چون مار زهر کرد مرا در دهان لعاب

امثال من مکرم و من سخرۀ هوان

اقران من مرفه و من طعمۀ عذاب

گفتم که در شباب کنم دولتی به دست

نامد به دست دولت و از دست شد شباب(6)

 

مآخذ:

1-     دکتر زهرا خانلری (کیا)، فرهنگ ادبیات فارسی دری، ص 131.

2-     دکتر ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران. جلد دوم، 1381، ص 628.

3-     همان اثر، ص 63.

4-     فرهنگ ادبیات فارسی دری، ص 232.

5-     تاریخ ادبیات در ایران، ص 632.

6-     همان اثر، ص ص 633-634.