حافظ
سرمحقق محمد آصف گلزاد
حافظ
خواجه شمس الدین محمد بن محمد بن محمد حافظ شیرازی، از جملهء شاعران بزرگ اوایل سدهء هشتم هجری بود. بعضی منابع پدرش را «بهاءالدین» نوشته اند.
عده يي از تذکره ها، اجداد وی را اصفهانی گفته که به شیراز آمدند و سال تولد حافظ را در حدود 727هجری در همین شهر نگاشته اند.
خرد سالی وی با فقر و تنگدستی همراه بود؛ مگر با آنهم تعلیمات خویش را در زادگاهش پی گرفت و از دانشمندان بزرگ آن دیار لوم شرعی و ادبی را آموخت. همچنان پیوسته در مجالس و محافل شاعران و عرفا حضور می یافت.
حافظ در جنب دانش و فرهنگ ، قران شریف را حفظ داشت و با چهارده روایت، قرائت میکرد، به همین اساس تخلص«حافظ» را بر خویش انتخاب نمود:
عشقت رسد به فریاد ورنه به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی با چارده روایت
باری خواجه حافظ آوازهء شعر دوستی و شاعر پروری سلطان محمود دکنی و وزیرش میر فیض الله رانجو را شنید، از اینرو فصد سفر به دکن را نمود. اما وقتی به شهر هرموز رسید، سوار کشتی گردید تا نزد آن سلطان رود، باد مخالف وزید و دریا طوفانی شد. حافظ از سفر متصرف گردید و واپس به شیراز برگشت. وی باری به یزد که تحت حاکمیت شهزاده های آل مظفر بود، رفت . اما به زودی برگشت و کنج عزلت گزید. در مورد خانوادهء حافظ معلومات دقیق در اختیار نیست. عشق او نسبت به دختری یعنی شاخ نبات، افسانه هایی را در پی دشته است. در اشعارش چند بار به مرگ فرزندش اشارت صورت گرفته.
از خواجه شمس الدین محمد حافظ کلیاتی باقی مانده که در برگیرندهء: غزلیات، پنج قصیده، یک مثنوی کوتاه به نام«آهوی وحشی»، ساقینامه، قطعات و رباعیات میباشد. موصوف ضمن اشعارش به کلام سخنسرایان بزرگ متقدم و معاصر خود نظر داشت؛ مانند: رودکی، مولوی بلخی، سلمان ساوجی، کمال خجند و امثال ایشان. عده یی حافظ را پیرو اندیشه و بیان خواجوی کرمانی گفته اند. خواجو اواخر حیاتش را در شیراز سپری نمود و با خواجهء شیراز مصاحب و صمیمی بود، بدین اساس حافظ از وی اثر پذیر گردید:
استاد غزل سعدی است نزد همه کس اما
دارد سخن حافظ طرز غــــــزل خواجو
همانطوریکه مولوی را تکمیل کنندهء غزل عارفانه، سعدی را مکمل غزل عاشقانه گفته اند. حافظ همچنان به عنوان تکمیل کنندهء غزل عاشقانه ـ عارفانه یاد شده است. خواجه حافظ درخلال اشعارش چند تن از امرای زمانش را نیز مدح کرده؛ از جمله: ابواسحاق اینحو، شاه شجاع و شاه منصور، سلطان احمد بن شیخ اویس(پادشاه ایلکانی جلایری بغداد) همچنان عده یی از بزرگان شیراز را هم مدح گفته است.
در مورد تاریخ وفات حافظ اختلاف است. محمد گلندام که معاصر و تدوین کنندهء دیوان وی بود، سال فوتش را 792 هجری ذکر نموده. اما در کتب و تذکره های بعدی سال 791 هجری آمده است.
مؤرخین و تذکره نگاران بیشتر سال 792 هجری را می پذیرند.
نمونهء کلام:
بیا که قصر امل سخت سست بنیاد است
بیار باده که بنیاد عمر برباداست
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب
سروش عالم غیبم چه مژده هاداداست
که ای بلند نظر شاهباز سدره نشین
نشیمن تو نه این کنج محنت آباداست
ترا ز کنگرهء عرش میزنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتاد است
نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر
که این حدیث ز پیر طریقتم یاد است
رضا به داده بده و ز جبین گره بگشای
که بر من و تو در اختیار نگشاد است
مجو درستی عهد از جهان سست نهاد
که این عجوزه عروس هزار داماد است
حسد چه میبری ای سست نظم بر حافظ
قبول خاطر و لطف سخن خدا داد است
مآخذ:
1-دکتور ذبیح الله صفا، گنج و گنجینه. چاپ ششم، (تهران: انتشارات ققنوس، 1381)،ص ص550-552 .
2-دکتور ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات ایران.جلد سوم (قسمت دوم). چاپ دوازدهم، انتشارات فردوس، 1382، ص ص 1064-1089.
3-سید علی شاهری، شهبازان قله هیا ادب پارسی. چاپ اول، چاپخانهء غزال، 1384، ص ص 197-206 .
4-دکتر زهرا خانلری(کیا)، فرهنگ ادبیات فارسی دری. ص ص 174-175.