سر محقق محمد آصف گلزاد
شاهنامه
شاهنامۀ فردوسی یا این اثر بی بدیل زبان دری، در حقیقت سند قومیت و نسب نامۀ مردم ماست، که ریشۀ آن تا گذشته های دور میرسد. موضوع شاهنامه در حقیقت تاریخ آریاناست از آغاز تمدن این قوم تا انقراض آن توسط عربها، که پنجاه دورۀ شاهی و شاهنشاهی را دربر میگیرد.(1) شاهنامه از ابتداء تا ختم دورۀ گشتاسپ بلخی، دارای وقایع داستانی بوده و از آغاز سلطنت بهمن پسر اسفندیار، روایات داستانی و تاریخی با هم آمیخته میشود. اما از عهد پادشاهی اشکانیان، داستانها و روایات اساطیری تقریباً جز در بعضی موارد، مبدل به روایات تاریخ و صریح شده است. بدینترتیب ارزش تاریخی شاهنامه افزون میشود. تعداد ابیات شاهنامه، حدود شصت هزار بیت میباشد، اما در بعضی نسخه ها کم از این هم آمده که در این میان هزار بیت اوایل آن از دقیق بلخی است. . اگر کار نظم شاهنامه، سی سال را در بر گرفته باشد؛ آغازش (730ق.) و هرگاه این اثر در مدت سی و پنج سال تکمیل شده باشد؛ شروع نظم آن همانا (365ق.) بوده؛ زیرا هر دو نکته در خود شاهنامه امده. مگر به باور اکثر صاحبنظران ختم آن به سال 400ق. صورت گرفته است. فردوسی بخش های شاهنامه را، در زمانه های مختلف سروده است. از مطالعۀ این اثر، بر می آید که شاعر، قبل از همه، داستان(منیژه وبیژن) را منظوم ساخته و پس از آن تصمیم به سرودن شاهنامه گرفته است. شاهنامه به نام خداوند جان و خرد آغاز میشود. سپس شاعر، خرد را می ستاید. آنگاه از آفرینش جهان، مردم، آفتاب و ماه سخن میگوید. پیامبر اسلام(ص) و یارانش را توصیف و تمجید مینماید، در بارۀ اثرش میگوید: این سخنی است که دیگران گفته اند و من داستانهای گذشته گان را باز میگویم. در پایان دیباچه، محمود غزنوی را ستوده است؛ محمود خود یکی از جلوه های دلیری و نیرومندی بوده و آزاد مردی چون فردوسی را بر آن داشت تا از وی به نیکی یاد کند. زیرا شاعر تحت سایه و حمایت محمود زابلی حیات به سر میبرد. پس از دیباچه، سرگذشت شاهنشاهی کیومرث را میخوانیم.(2) فردوسی بعد از تکمیل شاهنامه، مدت بیست سال انتظار کشید، تا مردی را که شایستۀ این اثر بزرگ باشد، پیدا نماید و فرآورۀ زحمات سی و یا سی و پنج سالۀ خود را حضور او پیشکش نماید. فردوسی خود در این باب میسراید: سخن را نگه داشتم سال بیست بدان تا سزاوار این گنج کیست آنگاه که محمود تازه نفس و نوید دهنده بر اریکۀ دولت تکیه میزند. فردوسی در می یابد، همان کسی که چشم به راهش بوده، یافته است. (3) در این باب شاعر خود چنین اظهار ادب و ارادت نموده: همی خواهم از کردگار بلند که چندان بمانم تن بی گزند که این نامه بر نام شاه جهان بگویم، نمانم سخن در نهان وزان پس تن بی هنر خاک راست روان، روان معدن پاک راست فردوسی بعد از تاجپوشی محمود در سال (387ق.) به غزنی آمد و مدت شش سال در اینجا ماند و شاهنامه اش را آمادۀ تقدیم حضور شاهنشاه خراسان نمود. شاهنامه حوالی سال 393یا 394ق. به واسطۀ ابوالعباس فضل بن احمد اسفراینی، نخستین وزیر سلطان محمود غزنوی، وارد دربار این سلطان شد.(4) وقتی فردوسی، شاهنامه را تکمیل کرد؛ نساخ او علی دیلم و راوی (خواننده و ناقل اشعار) ابو دلف بود. مآخذ: 1- دکتر ذبیح الله صفا، حماسه سرایی در ایران. چاپ تهران، اسفند 1324، ص 197. 2- نرگس روان پور و محمد استعلامی، بر رسی شاهکار ها در زبان فارسی. 1349، چاپخانۀ کیهان، صص12-15. 3- محمد علی اسلامی ندوشن، زندگی ومرگ پهلوانان در شاهنامه، چاپ سوم، تهران، صص 26-27. 4- حماسه سرایی رد ایران، صص 185-186. 5- شاهنامۀ فردوسی، قسمت های مختلف.